به نام خدا
سلام گل نازنینم؛
گاهی وقتا همچین به ضرس قاطع می گیم "خدا می بخشه" که انگار نامه رسمی دستمونه، محکم و مستند و دیگه رد خور نداره که خدای متعالی -نعوذ بالله- فرموده "بنده ی نازنین من! شما بفرما گناه کن کاریت نباشه.. خودم می بخشمت!"
اگر قرار به اینچنین بخششی بود پس چرا اصلا از اول اینهمه پیامبر فرستاده شد و اینهمه احکام ریز ریزی که تمام شئون زندگیمونو در نظر گرفتن و اینهمه باید و نباید و چنین و چنان؟
یعنی واقعا پیش خودمون خیال می کنیم که -نعوذبالله- خدای متعالی با ما شوخی داشته؟ یعنی اینهمه دستورات مختلف برای ما فرستاده که ما سرپیچی کنیم و او هم ببخشه؟! یعنی ما کمتر از ذره ها، به قد و قواره ای رسیدیم که خدا فرمان بده ما سرپیچی کنیم و بعد خدا هم ببخشه؟
خودمونو مسخره نکنیم دیگه!
خیلی زشته هر حکمی باب میلمون باشه بگیم چشم و هرکدوم هم راه دستمون نباشه بگیم "خدا می بخشه"
اگر قرار به اینچنین بخششی بود سزاوار بود همون اول کاری که پدر بزرگوارمون حضرت آدم و مادر بزرگوارمون حضرت حوّا (علی نبینا و آله و علیهماالسلام) تو تمام اون بهشت به اون گستردگی و از میون اونهمه فراوونی نعمت، دست گذاشتن رو یه عدد سیب، خدا به روشون نمیاورد و می گفت عیب نداره یه سیب که قابل شما رو نداره!
اما به خاطر همون یه عدد سیب، چنان جریمه عظیمی پرداختن که بعد از قرن ها، ماها که از نسلشونیم هنوز داریم تاوان پس می دیم! یعنی یه عدد سیب اینقدر ارزش داشت؟! یا نه! موضوع اصلا یه چیز دیگه است؟
موضوع، تسلیم در برابر امر خدا و رضا در برابر خواست خداست.. اصلا آدمیزاد دو پا، کی باشه که بخواد از فرمان خدا سرپیچی کنه و رو حرف خدا حرف بیاره؟!
من و تویی که به قول شاعر (بیدل دهلوی):
کف خاکی که بر بادش توان داد
به خون گِل کرده آدم آفریدند...
کی باشیم که بخوایم بین فرامین الهی انتخاب کنیم که کدومو بگیم چشم کدومو بپیچونیم و از زیرش در بریم؟!
چه سان سر تابم از فرمان تسلیم؟
که چون ابرویم از خم آفریدند...
اصلا ما آفریده شده ایم که بگیم "چشم"!
وقتی از فرمان کسی سرپیچی می کنیم خودمونو در حد اون دونستیم و هیچی نباشه اومدیم خودمونو کنار اون قرار دادیم که تونستیم سرپیچی کنیم. یعنی اومدیم "من" را در کنار "او" مطرح کردیم که تونستیم برای خودمون وجودی قائل باشیم که می تونه تصمیم بگیره اطاعت کنه یا سرپیچی!
خداوند در قران دستور داده که از پدر و مادرت اطاعت کن (جز در خلاف فرمان خدا) و بهشون نیکی کن یعنی در کنار وجود نازنین پدر و مادر دیگه نیا "من" رو مطرح کن. من انسانم، پدر و مادرم انسانند، از نظر خلقت، ساختار وجودی و .. عین همیم. اما خدای متعالی اجازه نداده در برابر پدر و مادرم بگم "من". گفته بگو "چشم". چون زحمتمو کشیدن. اشاره می فرماید در قران شریف که مادر با چه سختی دوره بارداری و زایمان و شیردهی رو می گذرونه. چون برامون زحمت کشیدن حق دارن گردنمون. چون بهمون نیکی کردن باید در حقشون نیکی کنیم...
اونوقت با تمام این اوصاف، منی که در کنار انسان دیگری به نام پدر و مادر حق منیت ندارم، در کنار خدا جا می گیرم که بخوام مطرح باشم؟! بخوام بگم "من"؟
خدای با اون عظمت که اصلا تصور ما گنجایش درکش رو نداره چقدر زیبا در سوره الرحمن با ما صحبت می کنه، نعمت هاشو برامون می شموره، محبت هاشو یادمون می ندازه تا ما رو می رسونه به اینجا که می فرماید:
هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ (60) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (61)
آیا جزای نیکی، جز نیکی است؟ پس کدامین نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟
خجالت آوره، بنده ای در قد و قواره ما، خدای خودشو -نعوذ بالله- دست کم بگیره یا خودشو اینقدر دست بالا بگیره که وقتی به معروفی امر می شه یا از منکری نهی می شه، بخنده و بگه: "خدا می بخشه!"
خوبه آدم هرازگاهی قد و وزنشو اندازه بگیره با یه گوشه از مخلوقات خدا مقایسه کنه ببینه کجای عالمه و چقدریه؟! تا حواسشو جمع کنه خیلی از حد خودش پا رو فراتر نذاره و یادش بمونه این "من" بزرگی که واسه خودش ساخته اصلا در مقایسه با ابعاد عالم قابل مطرح شدن نیست.
وقتشه از یه گوشه زندگیمون شروع کنیم به جمع کردن.. یه خورده خودمونو جمع و جور کنیم. بعضی عادات خیلی سخته ترک کردنشون.. یه عمر باهاشون خو گرفتی، همه اونجوری دیدنت اونجوری شناختنت، حالا بخوای عوض شی و کنار بذاریشون واقعا سخته. هزاری اعمالتو درست کنی و با خودت صاف و صادق باشی، باز می بینی یه گوشه زندگی کُمیتت لنگه.. خیلی سخته، آدم خیلی باید با خودش کلنجار بره، خیلی باید بالا پایین کنه، اگه فضل و کرم خدا نباشه و خودش دستگیری نکنه واقعا نشدنیه.
اما باید خواست و جدیت داشت. تا خدا هم به فضلش نظری بهمون کنه و محال های زندگیمونو ممکن کنه ان شاءالله.
بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 88
کل بازدیدها: 585451